آرینآرین، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

جوجوی قشنگم آرین

حموم رفتن آرین

بعد از چند ماه برای اولین بار حموم رفتنتو دیدم اخه همیشه سرظهر و خونه مامان بزرگ میری حموم که هوا گرمتره و من اون موقع سر کارم ولی این بار بودم و ازت کلی عکس گرفتم جوجه تر که بودی حمومو دوست داشتی و همه کلی ازت تعریف میکردن که عاشق آب بازی هستی و اصلا گریه نمی کنی ولی اینی که من دیدم کاملا برعکس بود!!! از لحظه اول که چشمت به حموم افتاد و فهمیدی اونجا کجاست داد و بیداد و گریه کردی تا دقیقه آخر!!! به محض اینکه تحویل خاله جون دادنت که لباساتو تنت کنه سریع ساکت شذی!! بعدشم چون خسته شده بودی شیر خوردی و راحت خوابیدی اینم عکسای حمومی نی نیم!!
10 فروردين 1395

لحظه تحویل سال

امسال اولین سالی بود که خونواده ی ما به لطف خدای بزرگ سه نفره شده بود و شوق و هیجان ما هم خیلی بیشتر از قبل بود. صبح حدود یک ساعت قبل از تحویل سال بیدار شدیم هفت سینی که شب قبلش برامون آورده بودن رو به سلیقه خودمون یه مقدار کاملترش کردیم تخم مرغ رنگیهارو درست کردم و شیرینی سر سفره گذاشتم بعدش برای عکس گرفتن آماده شدیم و یه عالمه عکس خوشگل گرفتیم. و با توکل به خدا آغاز اولین بهار زندگی نی نی مونو جشن گرفتیم بعد از تلفن زدنا و تبریک عید گفتنا هماهنگ کردیم بریم سرخاک که تو تازه گرسنه ت شد و شروع کردی به گریه متاسفانه ما دیرتر از بقیه رسیدیم ولی اولین عید دیدنیت بردیمت پیش پدربزرگ و مادربزرگ که امیدوارم روحشون شاد شده باشه بعد رفت...
8 فروردين 1395

هفت سین مخصوص

مامانم برای هفت سینت هزار تا ایده داشت از لیوانایی که عکست روش باشه تا خمیر مجسمه و ...ولی بالاخره تصمیم گرفت برات ماشین باری بخره و هر کدوم از سینای هفت سینتو رو یکیشون بار بزنه!!! خیلی خوشگل و متنوع شد و برای خودتم خیلی جذاب شده مدام میری سمتشون چون اسباب بازین و دوست داری باهاشون بازی کنی.... راستی مامان و بابام زحمت کشیدن و یه سکه طلا برای هفت سینت خریدن که دستشون درد نکنه واقعا... اینم عکسای آرین و هفت سینش...
7 فروردين 1395

آخرین شب سال

طبق رسم خونوادگیمون شب آخر سال همه فامیل مهمون خونه ما بودن برای سبزی پلو با ماهی آخر سال که امسال چون خودنواده من و بابایی همه با هم خونه مون بودن شلوغ بود و به ما که حسابی خوش گذشت یه عالمه عکس گرفتیم و تا دیر وقت دور هم بودیم همه برات کادو خریده بودن ولی عمه جون برامون یه سرویبس چای خوری و قهوه خوری خیلی خوشگل و شیک آورده بود که واقعا سوپرایز بود ضمنا خودمم حسابی کاسب شدم و علاوه بر سه تا تونیک مجلسی و یه شال حریر خوشگل و یه پاپوش مجلسی از هنرمندی مادرم بی نصیب نموندم و برام با مروارید ست تل و کفش و کیف درست کرده بود که همه ازش خوششون اومد. شب آرین و کادوهاش با لباسای جدیدی که همون موقع مامانم براش خریده بود و منم تازه بعد از چند...
7 فروردين 1395

هدیه های آرینم

اینم عکس یه سری دیگه از کادوهایی که همه زحمت میکشن و برات میارن یا وقتایی که میریم خونه هاشون بهت میدن همیشه کادو و تزئین شده و خیلی شیک برای فرشته ی آسمونیمون آرین عزیز....دست همگی از عمه ها و عمو جون تا دایی ها مادرجون و بابامحمود تا بابابزرگ و مامان بزرگ و خاله جون درد نکنه که خیلی هوای گل پسرمو دارن و جدا از آرین همیشه محبتاشون همیشه شامل حالمونه....
6 فروردين 1395

ششمین ماهگرد پسرم

به مناسبت شش ماهگی آرین جونم و به خاطر اینکه نزدیک نوزوز بود یعنی نوزدهم اسفند درست شش روز بعد از ششمین سالگرد ازدواج من و بابایی تصمیم گرفتیم اولین عید و نیم سالگیت رو ماندگار بهت تبریک بگیم متن تبریکم خودم دادم به روزنامه محلی و پرتیتراژ کرمانشاه باختر که نوزدهم چاپ شد اینم عکسش که امیدوارم مبارکت باشه
5 فروردين 1395
1